اشعار شب هفتم محرم .حضرت علي اصغر(ع)

تیر آه از نهاد پدر در بیاورد
وقتی سر از گلوی پسر در بیاورد

بی شک برای بردن زیر گلوی تو
حق دارد اینکه تیر سه پر در بیاورد

از تیر گفته اند به کرات شاعران
آنجا که از گلوی تو سر در بیاورد

اما نگفته اند که ارباب از گلوت
باید که تیر را به هنر در بیاورد

ای کاش حرمله بنشیند مگر خودش
این تیر را به تیر دگر در بیاورد

هم که سه شعبه است همینکه سه شعله است
یعنی دمار از سه نفر در بیاورد

مهدی رحیمی

*******************

غم تو سینه به سینه به این هزاره رسید
به گوشه گوشه ی عالم به هر کناره رسید

پدر که خون تو را رو به آسمان پاشید
غمت به ماه و به خورشید و هر ستاره رسید

امامزاده ی محبوب شیخ جعفرها
به ما کرامت بی حد تو هماره رسید

یکی به حاجت خود پای گریه بر لب تو
یکی به واسطه ی آن گلوی پاره رسید

نوشته صاحب مقتل سرت به مو شد بند....
سخن به گوشه کنایه به استعاره رسید

به یاد محسن زهرا سه شعبه ات زده اند
که میخِ در به تو سردار شیرخواره رسید

سپاه حرمله آن سو دلش خنک می شد
در این طرف به دل مادرت شراره رسید

برای حمل علی اکبری دگر صد شکر
به داد حضرت آقا عبا دوباره رسید

اگر چه سهم کسی بردن سر تو نشد
ولی ز لطف تو مردی به گاهواره رسید....

محسن حنیفی

*******************

جای گریه پسرم باز کنی لب خوب است
آنقدر گرم شده که نکنی تب خوب است

پیش مادر نشد آرام بگیری اما
بروی خواب کمی محضر زینب خوب است

آنقدر سوختم از هُرم لب سوخته ات
که دوام آورم از داغ تو تا شب خوب است

لحظه ای هم که شده صبر کن از حال نرو
که رقیه به همه گفته مرتب ... خوب است

برو شاید که خدا خواست هوا ابری شد
آسمان با پدر تشنه ات اغلب خوب است

هول گهواره خالی به دلم هست ولی
نیزه دار تو اگر هست مجرب خوب است

سر تو گرچه می افتد گُلم از دوش پدر
چشم من تا ندویده سوی مرکب خوب است

اصلاً ای کاش دوباره به حرم برگردی
جای گریه پسرم بازکنی لب خوب است

رضا دين پرور

*******************

هم افتاده از نیزه سرت نه
هم جا باز کرده حنجرت نه
اگر هم خواستی از نی بیافتی
فقط در پیش چشم مادرت نه

**

امان از چشمِ هرزه بین خولی
و از خون لخته های زین خولی
نداری طاقت کنج تنورش
برو هرجا نه در خورجین خولی

**

بگو زینب:کمی آرام بچه است
بگو با ازدحام شام،بچه است
کمی از چهره اش تغییر کرده
بگو با سنگهای بام بچه است

حسن لطفی

*******************

ندانم گریه است این یا که خنده است
عزیزم هرچه می باشد کُشنده است
گلم از خواب نازت نپری که
سرت بد جور بر یک پوست بند است

**

زبانت آب کرده خواهرت را
لبانت پیر کرده مادرت را
کدامین را به مادر پس رسانم
همین قنداقه را یا که سرت را

**

چه زود این غنچه را پژمرد این تیر
گمانم حنجرت را خورد این تیر
خدایا شکر دستم بود ور نه
سرت را با خودش می برد این تیر

حسن لطفی

 *******************

چقدر نـيـزه بلند است نيفتي پسرم
چنگ اين حرمله­ ي پست نيفتي پسرم

با وجودي كه روي نـاقه و در زنجيرم
دلم از دور به تـو هست نيفتي پسرم

هر طرف رفت سرت دست به آن سو بردم
نـيـزه دارِ تو بود مست نيفتي پسرم

در سفر شانه به شانه شده اي با عباس
بـه تـو حالا نرسد دست نيفتي پسرم

كاش بـا روسري غـارتيِ من قدري
روي ني دور تو مي بست نيفتي پسرم

بيشتر جاي خودت را سر ني محكم كن
سـفر شـام به پيش است نيفتي پسرم

نيزه خم مي شد اگر، با دلِ صد چاك علي
مي گرفتم ز سـر و صورتِ تـو خاك علي

علیرضا شریف

*******************

گمان را شکست
غمی قامت آسمان را شکست

ببین حرمله
که پشت امام زمان را شکست

چنان زه کشید
که از بغض حیدر کمان را شکست

صدایی مهیب
دل مادری نیمه جان را شکست

سه شعبه رسید
یکی از سه شعبه دهان را شکست

گلو که نگو
نوک دوم اش استخوان را شکست

و با سوی
سرِ کودکِ بی زبان را شکست

چنان ضربه زد
نه گل بازوی باغبان را شکست

پس از ساعتی
شرر حرمت آشیان را شکست

حرامی زد و
سر کودکان خیزران را شکست

در آن ازدحام
که سنگی سر بر سنان را شکست

صدای رباب
دل زینب قد کمان را شکست

ببین با لگد
زد و چوب گهواره مان را شکست

حسن لطفی



موضوعات مرتبط: حضرت علی اصغر(ع) - شهادتشب هفتم محرم

برچسب‌ها: اشعار شب هفتم محرم حضرت علي اصغر(ع)
[ 9 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 62 صفحه بعد